loading...

خفگی

خفگی فقط اون لحظه ای که بغض داری ولی نمیشکنه....

بازدید : 355
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 23:51

خسته شدم از خودم...از این آدم روانی که خسته شده از کلمه بی معرفتی که میچسبونن به اسمش...خسته شدم از "از دست دادن" خسته شدم از "نبودن" "نداشتن" خسته شدم از "غریبه بودن" خسته شدم از "درد" از "اشک" از اینکه حس میکنم تنها آغوشمو از دست دادم....خسته شدم از اینهمه حال بد...خسته ام..حتی شمار آدم‌هایی که این روزا حالشونو از خودم بهم زدم از دستام در رفته...دلم تنگ شده برای فاطمه..درسته هیچ وقت درکم نمیکنه ولی حداقل با هم میخندیدیم...کاش دستم میشکست و اون روز بر نمیگشتم بهش بگم چقدر غریبه شدی... خدایا تک تک این اشکای امشبم رو بشمر...بشمر...بشمر...و مطمن باش پای هر کدومشون هزار تا جمله است که نهصد تاش نوشته"لعنت به من" بشمر..بشمر و بهم بگو چند بار به خودم لعنت فرستادم...چند بار حالم از خودم بهم خورده امشب...چند بار...

بهترین سایت خرید ممبر تلگرام
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 499
  • بازدید کننده امروز : 500
  • باردید دیروز : 921
  • بازدید کننده دیروز : 456
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3774
  • بازدید ماه : 1422
  • بازدید سال : 18119
  • بازدید کلی : 39632
  • کدهای اختصاصی