اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت میتوانید ثبت نام کنید.
بعد هفت سال نوشتن میتونم راحت اعتراف کنم هیچ وبلاگیم به اندازه اینجا بازدید و نمایش نداشته😂😂
از اینجا متنفررررم فقط روز شماری میکنم این سه هفته هم بگذره و تموم شه😖😢
+بیست و نه روز
هفتاد و چهار پست...
که مطمنم کم کم پنجاه تاش قلب درد داشتن...
واقعیت اینه که من آدم کم طاقتیم...اما دلگیری رو به هیچ وجه نمیتونم تحمل کنم. اگه از یکی دلم بگیره باید بهش بگم. حتی اگه نگم، لحن صحبت کردم به شدت تغییر میکنه. من واقعا نمیتونم دلگیری رو تحمل کنم.موقع دلتنگی گاهی وقتا با نوشتن میتونم خودم رو خفه کنم. یا با فکر کردن به روزای خوب. ولی دلگیری رو هیچ جوری نمیتونم تحمل کنم.
حالا میشه دوباره بپرسم..؟
بپرسم که چرا گفتید دلگیری؟
یا چرا گفتید دلتنگی؟
میشه بهم تمام تصوراتی که نسبت به من دارید رو بگید...؟؟
میشه بهم بگید از نظرتون چه آدمیم؟
اصن اگه بخواییدی نصیحت بهم بکنید چی میگید...؟؟
میشه اگه ابهامیدر موردم توی سرتون هست،بپرسید که با هم رفعش کنیم؟؟!!(:
به مدت سی روز هر شب ساعت دوازده تا دو این صفحه به روز میشه((:
شروع: 23 اردیبهشت 99
روز اول: 24 اردیبهشت (نوشته شد✅)
روز دوم:25 اردیبهشت (نوشته شد✅)
روز سوم:26 اردیبهشت (نوشته شد✅)
از بیانی چیز رو خوب یاد گرفتم..اینکه من هر چقدر ناشناس تر و غریبه تر بخوام بنویسم..خوانندههای بیشتری دارم.یک جاهایی حتی نفهمیدم چرا آدمها تا میفهمن منِ واقعی کیه، حالشون بهم میخوره...هیچوقت به هیشکی نگفتم چرا توی هفت سال بیست سی تا وبلاگ پاک کردم...ولی الان میگم! به خاطر اینکه نخواستم آدمها وقتی حالشون بهم خورد روی خودم بالا بیارن! رفتم که از این حالت تهوع نجاتشون بدم. هیچوقت هیچ حرفیمو برای ترحم نزدم.اونقدری بزرگ شدم که بلد باشم خودمو بکشم بیرون.اونقدری بزرگ شدم که بتونم دردهامو به دوش بکشم.اونقدری سرد شدم که دیگه حالت تهوع بقیه برام مهم نباشه...!اونقدری خنثی شدم که حتی برام مهم نباشه حرفایی که میزنم دل کسیو بشکونه!
میم مثل من....منم!
بگذار ناشناس بمانم...منم!
سرکار مُجاز...منم!
ماجده....منم!
جامع تر از این بلد نبودم خودم رو معرفی کنم..!!!
تعداد صفحات : 1